دل باز عزم کعبهٔ مقصود می کند


جانم سجود حضرت معبود می کند

عود دلم در آتش عشقش روان بسوخت


عیبم مکن اگر نفسم دود می کند

خوش آتشی و عود خوشی سوختم سوختی


این لطف او نگر که چه با عود می کند

آن کس که می خرد غم عشقش به کاینات


نیکو تجارتی و خوشی سود می کند

رندی که می رود به خرابات عاشقان


با او برو که میل به بهبود می کند

او آفتاب عالم و ما سایه بان او


چندان غریب نیست اگر جود می کند

سید به جود بنده معدوم خویش را


می بخشدش وجودی و موجود می کند